آنـــــــســـــوی نـــــیـــمـــــکــــت

نـــــوشــــتـــــه هـــای فـــــوتـــــبــــالــــی

آنـــــــســـــوی نـــــیـــمـــــکــــت

نـــــوشــــتـــــه هـــای فـــــوتـــــبــــالــــی

آخرین نظرات
نویسندگان


نویسنده:حمیدرضا صدر

به ادامه مطلب بروید...



تکه‌ای از کتاب «Das Reboot» نوشته رافائل‌ هانیگشتین را که به توصیف یورگن کلوپ در آغاز مربیگری‌اش اختصاص دارد می‌خوانید...

روزنامه بیلد از «کلوپو» به عنوان «هری پاتر» فوتبال آلمان یاد کرده بود. مربی که عینکی با فریم فلزی بر چشم می‌زد و موهای صافش یادآور شاگرد کلاس‌های جادوگری بود. بیلد اشاره نکرده بود که کلوپ، ماینتس کوچک را به مدد جادویش در صف بزرگان بوندس‌لیگا قرار داده بود. بیلد نوشته بود: «... خبری از پرواز هری پاتر با جاروی پرنده‌اش نبود و هر چه بود فوتبال بود و فوتبال». کلوپ هم بعدها اعتراف می‌کرد چقدر با همسرش درباره کتاب قصه‌های بچه‌ها حرف می‌زده...





توفیق کلوپ برگرفته از سحر و جادو نبود. توفیق او برتافته از برنامه‌های بسیار کارآیش در میدان بودند (اینکه با تاکتیک‌های بهتر می‌توانید بزرگان را شکست دهید)، از توانایی‌اش در به مبارزه خواندن بازیکنان. او و رالف رانگنیک بارها برابر هم قرار گرفتند و بارها هم با هم مقایسه شدند. رانگنیک هم توانسته بود ‌هانوفر را از بوندس‌لیگا دو راهی بوندس‌لیگا یک کند. نشریه زیتونگ در سال 2013 نوشت: «... هر دویشان بالای جدول با هم می‌جنگیدند و از نزدیک همه چیز یکدیگر را دنبال می‌کردند».

ماینتس در نخستین فصل حضور کلوپ در بوندس‌لیگا یک در رتبه یازدهم قرار گرفت. این مربی جوان با آن صورت اصلاح نکرده و شور و هیجان بیرونی‌اش، برند خودش را رقم زد، بی‌آنکه مربی کارآیی قلمداد شود. همه او را در جایی بیشتر شناختند که رانگینیک در آن‌جا مورد بیشترین انتقادات قرار گرفت، یعنی در استودیو شبکه تلویزیونی ZDF. سال 2005 بود و این شبکه بازی‌های جام کنفدراسیون‌های 2005 را پوشش می‌داد. جایی که کارزار تیم ملی آلمان به رهبری یورگن کلینزمن بشمار می‌رفت. مدیران شبکه تلاش کرده بودند به نوگرایی دست بزنند و به همین دلیل از اورس مه‌یر داور معروف سویسی (که روزنامه سان در انگلیس او را «بانکدار سویسی» خوانده بود، چرا که گل انگلیس در یورو 2004 برابر پرتغال میزبان را مردود اعلام کرده بود) استفاده کرده بودند. در سوی دیگر هک یورگن کلوپ جوان هم که با ماینتس (جایی که شبکه ZDF آن‌جا قرار دارد) درخشیده بود کنار فرانتس بکن بائر قرار گرفت. یان دالینگ یکی از مدیران ZDF می‌گفت: «... کلوپ را در مرکز خرید ماینتس دیده بودیم که با سخنرانی‌هایش و نهیب زدن به مادران که باید اسم بچه‌هایشان را بگذارند کلوپ، اشک همه را از خنده درمی‌آورد».

انتخاب کلوپ برای آن برنامه‌های زنده ریسک بزرگی بشمار می‌رفت. او هیچ افتخاری در کارنامه‌اش نداشت، نه به عنوان مربی و نه در هیبت یک بازیکن. او هنوز کسی نشده بود.دالینگ می‌گفت: «... کلوپ ابتدا تمایلی به حضور در برنامه نشان نداد، ولی پیشنهاد ما را قبول کرد چرا که می‌خواست سال بعد از نزدیک بازی‌های جام جهانی 2006 را تماشا کند»... ولی کلوپ بلافاصله برابر دوربین‌های تلویزیونی به توفیق فراوانی دست پیدا کرد. ابزارهای جدید تحلیل روی تصاویر را در دست گرفت و با کشیدن خط و دایره روی مونیتورها حرف‌های جدیدی زد. دالینگ می‌گفت: «... او آن برنامه را طی همکاری با یک کمپانی نرم‌افزار درست کرده بود و می‌خواست از آن برنامه در فصل بعد بازی‌های ماینتس هم استفاده کند. توضیحات او هم سرگرم کننده بودند و هم بامزه. او با بینندگان نه به صورت رسمی، بلکه مثل اینکه با رفیقش در یک کافه نشسته حرف می‌زد. آنچه که همه را شیفته کرد. اگر کلوپ راهی یک حزب سیاسی می‌شد، می‌توانست بلافاصله عنوان رئیس حزب را بگیرد».

کلوپ در جام جهانی 2006 هم به عنوان کارشناس در برنامه‌های تلویزیونی شرکت کرد و کنار پله و بکن بائر ایستاد. بکن بائر اکثر سخنان کلوپ را تایید می‌کرد، از نوع مثلا اینکه مدافع کناری در جایگیری‌اش اشتباه کرده یا مدافع دیگری برابر دروازه واکنش کندی نشان داده. تایید بکن بائر برای کلوپ مثل گرفتن لقب شوالیه‌گری بود. اینکه قیصر فکر می‌کرد چیزهایی که کلوپ می‌گوید اهمیت دارند، بدین معنی بود که حرف‌های کلوپ واقعا اهمیت دارند.

پوشش ZDF در جام جهانی 2006 برابر جمعیت گرد آمده در مرکز سونی شهر برلین با توفیق فراوانی همراه بود و کلوپ یکی از دلایل اساسی آن توفیق بشمار می‌رفت. کلوپ همکاری‌اش با ZDF را تا انتهای یورو 2008 ادامه داد. همان زمانی که کلوپ در آخرین روز رقابت‌های بوندس‌لیگا فصل 2007-2006 که ماینتس میلی متری راهی بوندس‌لیگا دو شد، استعفا کرده بود. آن روز بیست هزار نفر برای ضیافت وداع او در مرکز شهر جمع شدند. جایی که کلوپ با آن حالت احساسی‌اش گفت: «... شما بودید که هر آنچه دارم را به من دادید. شما بودید که هر چه می‌دانم را به من آموختید».

آن زمان باشگاه‌های پرشماری خواستار کلوپ شده بودند. بورسیا دورتموند، بایر لورکوزن،‌ هامبورگ. حتی اولی هوینس مدیر بایرن مونیخ هم او را زیر نظر گرفته بود، ولی باواریایی‌ها سرانجام یورگن کلینزمن را برگزیدند، چرا که به عنوان مربی سابق تیم ملی آلمان گزینه مطمئن‌تری به نظر می‌رسید. خصوصا آن‌که تجربه فراوانی در زمینه حضور در میادین سطوح بالاتر را داشت. کلینزمن یکی از مربیان کلیدی بود که موج جدید Konzepttrainer / «مربی مفهومی» (بدین معنی کلی که هر تیمی‌ باید هویت تعریف شده‌ای داشته باشد) را در آغاز فصل 2009-2008 راه انداخته بودند... آن زمان مربیان تکنوکراتی مثل ژوزه مورینیو (که پس از چلسی راهی اینتر شده بود) و رافا بنیتس (که هنوز در لیورپول بسر می‌برد) جلب نظر کرده بودند، همین‌طور تیم ملی آلمان به رهبری کلینزمن و بعد یواخیم لو. در چنین قابی مربیان بوندس‌لیگا قامت سلاطین را گرفته بودند. ماتیاس سامر می‌گفت: «... یکی از دلایل سقوط فوتبال آلمان در دهه 1990 این بود که در تعریف مربیان جای تعیین‌کننده‌ای را برای‌شان در نظر نگرفته بودند، در حالی که مربی مهم‌ترین عنصر است و باید قدرتمندترین هم باشد»... و کلوپ در آن حال و هوا راهی بورسیا دورتموند شد.

 

نویسنده:حمیدرضا صدر



  • محمدامین محمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی